-لنگ لنگان قدمی بر می داشت هر قدم دانه شکری می کاشت
: هنگام راه رفتن لنگ می زد و هر قدمی هم که برمی داشت خدا را شکر می کرد.
3-کای فرازنده این چرخ بلند وی نوازنده دل های نژند
: ای خدایی که این جهان را برافراشته کردی،ای خدایی که آرامش دهنده دل های غمگینی.
4-کنم از جیب نظرتا دامن چه عزیزی که نکردی با من
: از گردن تا پای خود را نگاه می کنم، چه لطف و مهربانی که برای من انجام ندادی و همه نعمت های الهیت را به من عطا کردی.
5-در دولت به رخم بگشادی تاج عزت به سرم بنهادی
: ای خدای بزرگ که به من خوشبختی و سعادت دادی ،مرا عزیز و بلند مرتبه ساخته ای.(اشرف مخلوقات)
6-حدمن نیست ثنایت گفتن گوهر شکر عطایت سفتن
: من در حدی نیستم که تو را سپاس وستایش کنم ،من در حدی نیستم که بیش از حد تو را در بزرگیت ستایش کنم.
7-نوجوانی به جوانی مغرور رخش پندار همی راند ز دور
: نوجوانی که غرور جوانی داشت افکار و اندیشه اش را از راه دور متوجه پیرمرد کرد.
8-آمد آن شکر گزاریش به گوش گفت کای پیر خرف گشته ، خموش
: شکرگزاری پیرمرد را شنید و گفت که ای پیرمرد کم عقل ساکت شو.
9-خار بر پشت ، زنی زین سان گام دولتت چیست؟ بزرگیت کدام؟
: تو با توده ای خار بر پشت این گونه قدم بر می داری ، خوشبختی وسربلندی تو کجاست؟
10-عزت از خواری نشناخته ای عمر در خارکشی باخته ای
: تو تفاوت عزت و بزرگی را نمی دانی و عمر خودت را در خارکشی تلف کرده ای.
11-پیر گفتا که چه عزت زین به که نیم بر در تو بالین نه
: پیرمرد به او گفت : چه عزتی از این بهتر که محتاج تو نیستم.
12-کای فلان چاشت بده یا شامم نان و آبی که خورم آشامم
: که ای جوان به من فلان صبحانه یا شام را بده (تعیین نوع غذا)یا به من نان و آب بده که بخورم و تشنگی و گرسنگی خود را بر طرف کنم.
13-شکر گویم که مرا خوار نساخت به خسی چون تو گرفتار نساخت
: خدا را شکر می کنم که مرا پست و بی ارزش نکرد و به انسان بی ارزشی چون تو اسیر وگرفتار نکرد.
14-داد با این همه افتادگی ام عز آزادی و آزادگیم
: با این که من ناتوان هستم و نیروی جسمی ضعیفی دارم ، خدا به من عزت و بزرگی و آزادگی بخشید.
قالب : مثنوی
واژگان :
چرخ بلند : آسمان درشت : زمخت زین سان : بدین گونه
خواری : پستی کای : مخفف که ای نیم : نیستم
نظرات شما عزیزان: